یکی از اولین تجربیات قضایی_وکالتی؛ مواجهه ی من با ارباب رجوعی سمج بود.
فک کنم قبلا در نوشته هایم داستانش را آورده ام.
با یکی از همکاران وکیل در جایی حاضر بودیم که پسر جوانی گفت شما آقای موسوی هستید؟ منم که پیش بینی میکردم چه برخوردی خواهد داشت؛ بی احساس جواب دادم بله . گفت قاضی دادگاه بودید؟ گفتم بله . گفت از شما نمیگذرم. منم گفتم شما حق دارید هر طور دوست دارید فکر کنید.
گفت پدرم پرونده ای پیش شما داشت که ما را محکوم کردید؟ گفتم ان شاالله خیر است.
گفت نه شما به ناحق ما را محکوم کردید. گفتم مگه اعتراض نکردید؟
گفت تجدیدنظر هم رای شما رو تایید کرد.
گفتم خدارو شکر که تایید شد.
گفت نه شما اگر درست رای میدادید رای به نفع ما بود.
گفتم خوب وقتی تجدیدنظر تایید کرد یعنی درست بوده؛ گفت نه تجدیدنظر همان تایید نظر است.
دست بردار نبود و من هم مشغول صحبت با همکارم شدم .
برگشت گفت الان هم شنیدم از سیستم شما را بیرون انداختن و وکیل شدید .
خندیدم و گفتم بله خوشبختانه و خوشحالم که شما خوشحال هستید.
همکارم با تعجب من را نگاه کرد که چرا دروغ ایشان را تایید کردم . چشمکی به ایشان زدم و داستان را فهمید و چیزی نگفت .
یکی دیگر از این نوع برخوردها؛ ارباب رجوعی بود که قبلا چندین پرونده توی شعبه داشت و به فراخور موضوع؛ آرایی له یا علیه ایشان صادر شده بود.
توی پرونده ای طرف مقابل موکل بود و سالها حضورش در دادسرا و دادگاه از ایشان ارباب رجوعی کارکشته ساخته بود.
وسط رسیدگی بود که برگشت گفت اون از قضاوت کردنت و این هم از وکالت کردنت. بی توجه به صحبت های ایشان به دفاع مشغول شدم و خوشبختانه پس از کش و قوس های فراوان رای به نغع ما صادر شد.
جلسه ی بعدی که خدمت قاضی محترم رسیدم گفتم من که کلا به این اتفاقات بی توجهم و بهش عادت کردم . ولی فکر میکنم وظیفه ی شماست که از جایگاه قضات دفاع کنین. ایشون هم بدون اینکه اهمیت موضوع را درک کنند بی توجه از کنارش رد شدند.
آخرین مواجهه ی من در این خصوص هم با همکاری وکیلی بود که خیلی اتفاقی در مکانی اتفاقی ایشان را دیدم .
از بیکاری مشغول صحبت شدیم و بعد از معارفه ی اولیه؛ گفت چهره ی شما برای من خیلی آشناست ولی نمیدانم کجا و بابت چه موضوعی شما را دیدم.
گفتم چند ساله که وکیل هستید و کجاها وکالت کردید؟ دماوند هم جزء شهرهایش بود و گفتم هیچ وقت در شعبه ی ۱۰۲ پرونده ای نداشتید ؟ گفت حتما داشتم. ولی یادم نمی آید کدام پرونده.
در مسیر برگشت بودم که پیام دادند : (( فلانی هستم.امروز افتخار ملاقات با شما را داشتم. درسال ۹۵ یکی از پرونده های ما در شعبه ۱۰۲ دماوند به نحو بسیار عالی توسط شما رسیدگی شد. ازخداوند متعال برای شما سلامتی، طول عمر با عزت، خواستارم ))
حس رضایتی که از این بیان ایشان به من دست داد؛ وصف ناپذیر بود.
( بیان مطلب حمل بر خودستایی نباشد؛ تکرار آن از این باب است که معتقدم؛ دعا و رضایت یک نفر هم می تواند ما را نجات دهد و به فضل خداوند امیدوارم . )
بودن در اینور میز؛ تجربه ای است که به نظر می رسد قضات معظم قبل از قاضی شدن باید تجربه کنند؛ هم از باب شناخت اشکالات و مشکلات کار قضایی؛ هم از باب انتظارات بجای وکلا و مردم و هم از باب تلخی هایی که در کار حقوقی هست و نیازمند سعه ی صدری پولادین است.
موفق باشید
https://t.me/tajrobiatghazayi
اولین نفری باشید که نظر میدهد
اگر شما هم تجربه حقوقی یا داستان مفیدی دارید، خوشحال میشویم با ما به اشتراک بگذارید.
ارسال داستان یا تجربه جدید