دوست کوهنوردی دارم که سالها قبل به یکی از قله های کوه اورست صعود کرده بود.
وقتی از ایشان سوال کردم تجربه ات از صعودی که کردی چه بود؟ پاسخ جالبی داد.
گفت وقتی به بالای کوه میرسی و مسافت کمی برای صعود نهایی باقیمانده است؛ متوجه میشوی که تنها کسی که می تواند به شما کمک کند خودت هستی؛ دوستان و همسفرانت اگر خیلی قوی و هنرمند باشند؛ تنها میتوانند به خودشان کمک کنند و نباید انتظار هیچ کمکی از آنها را داشته باشی؛ اگر هم داشته باشی امکان کمک به شما را نخواهند داشت.
تعریف میکرد که چگونه با گروهی کوهنوردی خارجی در یکی از اقامتگاه ها آشنا شده بودند و در مسیر صعود یکی از آنها به دره سقوط کرد و هیچ کس نخواست و نتوانست کمی به دوست شان بکند و مجبور شدند جسد دوست شان را ته دره جا بگذارند؛ که برای همیشه آنجا بماند و حتی امیدی به اینکه روزی کسی بتواند جسدش را از ته دره بیرون بیاورد وجود ندارد.
خیلی وقت ها؛ زندگی شخصی و کاری ما چنین حالتی دارد . دوستان و همسفران زیادی در حالت عادی سفر؛ ما را همراهی میکنند؛ ولی دوستان واقعی در روزهای سخت شناخته می شوند و در صعود به قله متوجه می شوی که چقدر تنهایی و فقط و فقط میتوانی بر توانمندی های خودت تکیه کنی.
یک بار از خودمان بپرسیم که ما چه ویژگی خاصی داریم که در نزدیکی قله ی صعود می تواند موجب موفقیت ما شود؟
در شغل و سمت خود چقدر توانمند هستیم؟ و آیا می توانیم در بحبوحه بحران ها با تکیه بر آن توانمندی؛ خود را نجات بدهیم؟
در شغل قضا شاید چنین روزهایی را تجربه کرده باشید و یا به زودی تجربه خواهید کرد .
پرونده ای حساس؛ طرفینی ذی نفوذ یا … وقتی که تمامی چشم ها به قلم شماست و تمامی دوستان به علت حساسیت زیاد پرونده حاضر بر برداشتن گوشه ای از مشکلات پرونده نیستند و اگر شما را زیر سوال نبرند؛ کمکی هم به شما نمی کنند.
دوستان قدیم خود رو میبینید که خود را به ندیدن و نشنیدن میزنند و اگر هم انتظار کمکی داشته باشید قانون را پیش میکشند که قاضی مستقل است و به تنهایی باید تصمیم بگیرد و وای به حال روزی که دقت کافی نداشته باشید و اشتباهی بکنید.
همه از ترس اینکه مبادا آتش این اتفاق دامن آنها را بگیرد؛ از کنار شما پراکنده می شوند و حتی زنگی هم به شما نمیزنند.
یکی از دوستان دوران کارآموزی من بخاطر اشتباهی که کرده بود تعلیق شد. وقتی به یکی از همکاران گفتم که سری به ایشان بزنیم با اکراه پذیرفت.
جالب تر اینه دوست تعلیقی ما هم گمان میکرد که شاید در ادامه ی تعلیق؛ برای مچ گیری بیشتر به خانه اش رفتیم و وقتی پیشنهاد کمک به ایشان کردیم نپذیرفت و به سردی ما را بدرقه کرد .
دوست دیگری که تعلیق شد؛ حتی از تماس تلفنی هم میترسید و وقتی به ایشان زنگ زدم که اگر کمکی میخواهی بگو گفت نه و تشکر خشکی کرد.
بدترین حالت این است که در اینگونه موارد حتی به نزدیک ترین دوستانت هم نمیتوانی اعتماد کنی و یاد میگیری که تنها باشی.
خودبسندگی به معنای این است که خود برای خودت کافی باشی و به هیچ کس و هیچ چیزی دلبستگی و وابستگی نداشته باشی و بتوانی با تکیه بر خود؛ از کوران حوادث به سلامت بگذری.
موفق باشید
https://t.me/tajrobiatghazayi
اولین نفری باشید که نظر میدهد
اگر شما هم تجربه حقوقی یا داستان مفیدی دارید، خوشحال میشویم با ما به اشتراک بگذارید.
ارسال داستان یا تجربه جدید