برای مطالعه پرونده ای به یکی از شعبات دادسرا مراجعه کردم. قاضی محترم شعبه فرمودند که باید لایحه بدهم و تاکید کردند حتما لایحه ی الکترونیک بدهید .

لایحه که تنظیم شد؛ فرداش به مدیر دفتر مراجعه کردم و ایشان فرمودند حاج اقا امروز تشریف ندارند و تا دستور ندهند اجازه ی مطالعه ندارید.

وقتی اصرار کردم گفتند برید و از معاون دستور بگیرید. دستور گرفتم و پرونده رو مطالعه کردم .

دیدم قاضی محترم شعبه دستور دادند که پرونده ی استنادی از یکی از شعبات حقوقی مطالبه شود نامه رو گرفتم . رفتم دنبال پرونده ی استنادی.

مدیر دفتر شعبه ی حقوقی هم همون پروسه ی دستور و … رو طی کردن و بعد گشت و گذار زیاد در سیستم فرمودند، پرونده رفته دادگاه تجدیدنظر و هنوز برنگشته؛ گفتم پرونده لف پرونده ی دیگری است که رفته تجدیدنظر و برگشته .
پرونده ی لفی رو هم چک کردن و گفتن پرونده برگشته و در بایگانی راکد است .
رفتم بایگانی راکد و پرونده تو ردیف نبود .
گفتند چون شماره اش جدیده و پرونده ی لفی داره در بایگانی شعبه است.
مدیر دفتر هم فرمودند وایسا بایگان بیاد و پرونده ات رو پیدا کنه . یه دوری تو دادگستری بزن بقیه ی کارهات رو انجام بده میاد.

ما هم رفتیم دوری زدیم و اومدیم. نامه اش آماده بود و پرونده رو با نامه بردیم تحویل شعبه ی دادسرا دادیم . تو راه هم دو انگشتی پرونده رو نگه داشتم که دوربین های دادگستری ببینن من اصلا پرونده رو نگاه هم نمی‌کنم.

پرونده رو که تحویل دادم دیدم قاضی محترم در نبود کارمندان جای مدیر نشسته. گفتم پرونده ی استنادی رو آوردم؛ اگه اجازه بدید مطالعه اش کنم. گفت نه نمیشه من اجازه ی مطالعه ی پرونده ی شعبه ی دیگه ای رو بدم. تازه باید لایحه ی الکترونیکی هم بدی. گفتم پرونده ی حقوقی مختومه ی استنادی دیگه چه حساسیتی داره. گفت نه نمیشه. قاضی شعبه ی حقوقی باید دستور بده .

دیدم راست میگه. لایحه ثبت کردم و بدو بدو رفتم از قاضی شعبه ی حقوقی دستور بگیرم .

موضوع را با کمی شک و تردید و لکنت به قاضی محترم حقوقی گفتم. مخش کمی پیچ خورد . یعنی چی که من باید اجازه بدم . دوباره توضیح دادم؛ گفت آها؛ اره راست میگه. من باید اجازه بدم . گفتم پس زحمت بکشید زیر لایحه ی الکترونیک من بنویسید مطالعه ی پرونده بلامانع است. گفت نه نمیشه . گفتم دیگه چرا ؟ گفت شما که روی پرونده ی شعبه ی‌ من اعلام وکالت نکردی. دیدم راست میگه بنده خدا.

ناخودآگاه خنده ام گرفت . هنوزم خنده ام میگیره . چرا ؟ همیشه برای اینکه یه کاری نشه آماده ایم و جواب داریم.
گفت یه کاری میگم بکن . گفتم چی ؟ گفت برو به قاضی دادسرا بگو زیر سبیلی بده نگاه کنی .

بازم خندیدم . با خنده به قاضی گفتم بعدا نگی چرا پول دادی پرونده خوندی ها. تقصیر خودتونه. اونم خندید .

چاره ای نبود . باید به این همه پیچ و خم اداری برای نشدن یه کاری خندید .

اومدم بیرون کارمند شعبه ی حقوقی گفت :آخی. به خودم میگفتی پرونده رو میدادم میخوندی اینهمه دردسر نمیکشیدی. بازم خندیدم .

حالا فردا میخوام برم سر مدیر دفتر دادسرا رو گل بمالم یواشکی پرونده رو بخونم . شما هم به کسی نگید .

کلی سانسور کردم که حوصله کنید بخونید؛ شد این.؛ دیگه خودتون حساب کنین من چقدر دویدم و نشد.

موفق باشید
https://t.me/tajrobiatghazayi

تجربه مفید بود؟
47
بازدید
0
لایک
0
دیدگاه
دیدگاه کاربران
هنوز نظری ثبت نشده

اولین نفری باشید که نظر می‌دهد

سید روح الله موسوی

سید روح الله موسوی

کاربر محترم دادلاین

اگر شما هم تجربه حقوقی یا داستان مفیدی دارید، خوشحال می‌شویم با ما به اشتراک بگذارید.

ارسال داستان یا تجربه جدید