از دوستای مطلقه‌م پرسیدم: 
«کی فهمیدی تموم شده؟» 
۹ نفر از ۱۰ نفر همون لحظه رو گفتن (و تقصیر خیانت یا دعوا نبود). 

خیانت دردناکه، دعواها بلند و پر سر و صدا. 
همه فکر می‌کنن رابطه‌ها وقتی خراب می‌شن که انفجار اتفاق بیفته. 
ولی زن‌هایی که طلاق گرفتن می‌گن چیز دیگه‌ایه: 
پایان با فریاد نمیاد، با سکوت میاد. 

یکی گفت: 
«اون دیر خونه اومد، منم نپرسیدم کجا بود. 
قبلاً نگران می‌شدم، عصبی می‌شدم، دنبال توجه می‌گشتم. 
این بار فقط رفتم خوابیدم. 
مدتها بود که برام مهم نبود.» 

یکی دیگه گفت: 
«سر شام حرف می‌زد، من سر تکون می‌دادم ولی گوش نمی‌کردم. 
فهمیدم دیگه علاقه ندارم. اصلاً.» 

یه نفر دیگه گفت: 
«دعوا کردیم، در رو محکم بست و رفت. 
نرفتم دنبالش، گریه نکردم. 
فقط گفتم: خب… ساکته. 
اون موقع فهمیدم رابطه مرده.» 

این همون فرسودگی عاطفیه. 
حرف می‌زنی، توضیح میدی، امیدوار می‌شی، خودتو تغییر می‌دی—تا وقتی خسته بشی. 
انرژیت تموم می‌شه، عصبانیت کم‌رنگ می‌شه، درد کمرنگ می‌شه، فقط بی‌تفاوتی می‌مونه. 

بی‌تفاوتی ضد عشق نیست، یعنی نبودش. 
وقتی دیگه عصبانی نمی‌شی، یعنی دیگه انتظاری نداری. 
وقتی دیگه اهمیت نمی‌دی، یعنی از قبل رها کردی. 

مردها اغلب این لحظه رو نمی‌بینن. 
براشون همه چیز آرومه. دعوا نیست، درام نیست. 
بعد اون میگه: «می‌رم.» 
و مرد شوکه می‌شه: «چرا؟ حتی دعوا هم نکردیم.» 

چون دعوا هنوز یه تلاش برای ارتباطه. 
فریاد می‌زنی وقتی هنوز امیدوار هستی شنیده بشی. 
ساکت می‌شی وقتی دیگه باور نداری چیزی تغییر کنه. 

زن‌ها ناگهانی نمی‌رن. 
بعد از صدها فکر ناگفته، دردهای فروخورده، درخواست‌های بی‌پاسخ می‌رن. 
وقتی فهمیدن: تغییر نمی‌کنه یا نمی‌خواد. 

بعد سکوت میاد. 
بهش نگاه می‌کنی و هیچی احساس نمی‌کنی. 
نه عشق، نه عصبانیت، نه درد. فقط خلأ. 
این واقعیته. 
نه وقتی ظرف‌ها می‌شکنن، بلکه وقتی برات مهم نیست که اون بیاد خونه یا نه، زنگ بزنه یا فراموش کنه، گوش بده یا بی‌توجه باشه. 
بی‌تفاوتی خطرناکه.

تجربه مفید بود؟
41
بازدید
1
لایک
0
دیدگاه
دیدگاه کاربران
هنوز نظری ثبت نشده

اولین نفری باشید که نظر می‌دهد

اگر شما هم تجربه حقوقی یا داستان مفیدی دارید، خوشحال می‌شویم با ما به اشتراک بگذارید.

ارسال داستان یا تجربه جدید